عشق ، خاکستری داغ و تاریک بود
در تنور بی تاب بنفشه ها ... "هزار رنگ"
شوق ، پنهانی از سر دیوار
لا به لای اینهمه آبشار طلایی ، سرک می کشید ... " زرد"
شور ، نم نم جام بر می داشت
از سر شاخه های اقاقیا..." ارغوانی"
رقص ، در زلفهای پریشان بید مجنون
باد را به خود می خواند ... " سبز "
...و خدا بهار را آفرید
پ.ن :
فقدان کسی ، همیشه نشونه ی " نبودنش" نیستهمونطور که حضور یکی ، نشونه ی بودنش
و جالبتر اینکه ؛ یه سری آدمها وقتی حضور ندارن ، بیشتر بودنشون حس میشه
و یه سری دیگه به محض اینکه برن ، بودنشون تموم میشه
این تقسیم بندی هیچ کاربردی نداره...جز اینکه فک کنیم :
بودن و نبودن ! مسئله این است ....
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۱ ساعت توسط ساقی
|