آرزو
درست جایی
در ارتفاع سنگی شهری " با رنگ خاکستری مایل به دود "
ـ کنار باغچه ی باران ـ
دست در خاک تمنا می شویم
و جوانه های آرزو
بر بالش بالندگی ، خواب می بینند ...
... در حوالی نیایش
طلوع چیزی شبیه اجابت
آغاز می شود
....
صبح رنگ پریده ی سرد
باردار نور داغ شورانگیزی می شود
خورشید به قاب کوچ می کند
ـ عکس من می افتد ...
طعم ترانه ... در تمام نشانی های هنوز کبود
ـ از دل ایستای این تصویر ـ
ظهور میکند ...
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و هفتم مهر ۱۳۹۱ ساعت توسط ساقی
|