....و شاید باران هرگز نفهمید
که چهره های مشتاق زیر این دوده های ماسیده !
برگ بود...
....و شاید باران هرگز نفهمید
که چهره های مشتاق زیر این دوده های ماسیده !
برگ بود...
شاید اگر زمین گرد نبود ، می شد ببینیم که آنسو تر چه می گذرد ..
ببینیم که قدر داشته هایمان را تنها خودمان ندانسته ایم !
که بی قدر ی دیگران را تنها روشنای آزادی به قدر رنگی ! ( هر چند کم رنگ ) می آراید...
و چه بی قدری می خواهد ، که در این سرزمین فرومایگانی بی مقدار به فرسایش اینهمه قدر مشغولند ، تنها به سودای قدرتی خام !!
در این التهاب، آنان که می خواهند قدر خویش را ثابت کنند ، در به در غربتی می شوند که قدرشان را به خوبی می دانند ....و در این حراج قدر ! بی ریشه گی را به درد و سکوت طی می کنند...
قدر ما این نیست ....
...شاید اگر زمین گرد نبود قدر مان را می دانستند ...می دانستیم...
پ.ن : شب قدر شاید شبی است که باید به قدر خوب بیندیشیم ....چون اندیشه تنها موهبتی است که ما را اشرف مخلوقاتش کرده است ! قدر ما کجاست ؟ برای قدر خود چه کرده ایم؟
در آینه نمایان شد .....با ابر گیسوان در باد
باز آن سرود سرخ انالحق ! ورد زبان اوست
تو در نماز عشق چه خواندی ، که سالهاست ، بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز پرهیز می کنند ...
نام تو را به رمز ، رندان سینه چاک نشابور
در لحظه های مستی ! مستی و راستی !
آهسته زیر لب
تکرار می کنند
وقتی تو روی چوبه ی دارت خموش و مات بودی ...ما - انبوه کرکسان تماشا ـ
با شحنه های مامور !
همسان و همسکوت ماندیم
خاکستر تو را ، باد سحرگهان
هر جا که برد مردی ز خاک رویید !!
" یادش جاوید است "
* از سراب که سیراب شوی !
هروله ات به آب می نشیند
اگر ! تشنگی از کوله بارت هجرت نکرده باشد....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* دیوارهای بلند را
کاجهای سرکش
ناکام می کند.....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*طراوت تکراری چشمهای باران.......... کجا !!
تکرار بارانی چشمهای بی طراوت ! ............... کجا!!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ .ن : با این جمله موافقید؟
تصویر ها عموما ، ماندگار تر از شنیده ها یا خوانده هایمان است .