باران
۱- برای تو :
بر تنگنای بی تاب این صفحه چه می توان نوشت ؟
چه می خواهم نوشت؟
می بینی...
در مغازله ی درد و عشق ! تاب کلمات چلانده می شود...
**************
۲- برای او :
گیریم بالهای لخت من
آسمان تو را بی اعتبار نخواهد کرد
ولی مفهوم پرواز را چطور؟
**************
۳- برای ما:
طلوع کن
این حکایت.... سیمای محزونی دارد
ولی خوب میدانی
میدانم
تدفین زرد و غم آلود برگهای پاییزی را
خواب نوشین و سبز سرشاخه های عریان رقم میزند ....
+ نوشته شده در سه شنبه دهم آبان ۱۳۹۰ ساعت توسط ساقی
|